PEIMAN ما از تبار کوروش و فرزند جمشیدیم/ پیروز بی برده . بت نپرستیدیم |
||
یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:, :: 13:1 :: نويسنده : پیمان
مهريه من یک سكه است
نیوشا: راستش را بخواهید مهمترین ملاک من برای ازدواج شخصيت و ادب و احترام بود. من در بدترين شرايط نميتوانم بی ادب باشم و نميتوانستم با مردي كه احترام نگذارد و بددهن باشد، ازدواج كنم. آرش اين ويژگي خوب را دارد كه با احترام برخورد ميكند و همراه و دوست واقعي من است. خيلي طول كشيد كه او را انتخاب كردم اما شرط و شروطي نگذاشتم كه به زور آنها رابطه را حفظ كنم. مهريهام يك سكه است. نميتوانم درك كنم كه 2 خانواده سر تعداد سكه با هم چانه ميزنند. آيا اين مهريههاي نجومي باعث تداوم زندگي است؟ به دادگاه خانواده نگاه كنيم، صف دادگاه مثل صف نانوايي است. آيا اين 2 هزارها و چندهزارها ضامن ادامه يك زندگي ميشود؟ به چيزهاي بهتر و بالاتر بينديشيم. اگر كسي بخواهد زندگي را حفظ كند فراتر از اين عدد و رقمها پيش ميرود؛ من با آرش معامله نكردم. دليل اينكه دوست دارم تجربههاي مختلف كاري داشته باشم باتوجه به اينكه هركاري سختي خودش را دارد اين است كه زنها همانقدر توانمند هستند و ميتوانند تاثيرگذار باشند كه مردها ميتوانند دوام زندگي مشترک ستاره ها
آرش: همه زندگيها ميتوانند دوام داشته يا نداشته باشند. صنف هنرمندها به اين دليل كه ديده ميشوند خيلي بيشتر زير ذرهبين هستند. ربطي به سينما ندارد، شايد خيلي آدمها در خيلي صنفها دچار مشكلاتي در زندگي شخصي باشند اما آنها ديده نميشوند و به نظرم چارچوبي كه سالم باشد و ازدواجي كه با منطق و عقل انجام بگيرد، بهراحتي به مشكل برنميخورد. كافي است دو نفري كه زندگي را با هم شروع ميكنند آن را مديريت كنند و از يكديگر به شناخت كافي برسند، تجربه داشته باشند و حساسيت بيمورد نشان ندهند. اگر اين شناخت كافي باشد تمام حاشيهها و مشكلات بهراحتي پشتسر گذاشته ميشود. من و نيوشا همكار و همرشته نيستيم و من تاجر نقره هستم اما اين هيچ ربطي ندارد كه بخواهيم يكديگر را درك نكنيم و دچار مشكل شويم. دوست ندارم وابسته باشم
نیوشا: 10سال در فضاي كاري و اجتماع فعاليت كردهام. از وابستگي صرف لذت نميبرم و اساسا انسان بلندپروازي هستم. به هرحال دليل اينكه دوست دارم تجربههاي مختلف كاري داشته باشم باتوجه به اينكه هركاري سختي خودش را دارد اين است كه زنها همانقدر توانمند هستند و ميتوانند تاثيرگذار باشند كه مردها ميتوانند. اصولا خانهداري يك شغل است اما اين براي من كافي نيست. سقف خواستههايم خيلي بلند است، اين شايد خوب نيست و شايد آرش هم كلافه شود. آرش: من اصلا از بلندپروازي نيوشا ناراضي نيستم. روح سلامت در منزل را بيشتر دوست دارم تا فقط حضور فيزيكي نيوشا را در خانه. روح همسر من آميخته شده با جامعه و فضاي بيرون و اگر زياد در خانه باشد پژمرده ميشود و سلامتي كه بايد داشته باشد را نخواهد داشت. روح سلامت نيوشا به زندگي من آرامش ميدهد، من نشاط همسرم را بيشتر از غذاي روزانهاي كه خانمها ميپزند، نياز دارم. من تمام وقت در خدمت نیوشا هستم!
آرش: اگر بخواهيم از ديد آدمي نگاه كنيم كه فقط توقعش يك زندگي معمول ايراني باشد، بله دورنماي آن با واقعيت فرق دارد. اما فضا و ديد من از يك زندگي مشترك اصولا اينگونه نيست. چارچوب روح و روان نيوشا برايم خيلي مهم است. بقيه كارها را با هم هماهنگ ميكنيم و مسئله خاصي وجود ندارد كه بگويم آزارم ميدهد. يكسري كارهاست كه بايد با تدبير مديريت شود. به عنوان همسر نيوشا، از تجربهام استفاده ميكنم، تمام وقت در خدمتش هستم تا كمك كنم حركتي كه ميخواهد انجام دهد، با آرامش باشد. ماجرای کلینیک پوست من چه بود؟
نیوشا: من اساسا به سلامت روح و بدن اهميت ميدهم و برايم صورت و پوست سالم و شاداب و دندان سالم نشان دهنده يك انسان خوشحال و بانشاط است. بدن و چهره نشاندهنده حال دروني است و من از 22 سالگي به كارهاي زيبايي پوست علاقهمند بودم. در واقع نگهداري از پوست را دوست دارم و به نظرم نبايد اجازه بدهيم همهچيز خراب شود و تازه به فكر جراحي و درمان بيفتيم. به مراكز پوست مراجعه ميكردم و دريكي از اين مراجعاتم كار خانم دكتري را كه برايم خدمات پوست انجام ميداد، پسنديدم و قرار شد همکاری کنیم. متاسفانه پول خيلي چيز بدي است و آدمها را تغيير ميدهد اما من آدمي نيستم كه شرافت حرفهاي را كه 10سال است با زحمت و ذره ذره جمع كردهام و اعتمادي كه مردم به من دارند را به راحتي از دست بدهم، چون در آن مجموعه از اسم من استفاده ميشد و من هم در آن برهه زماني به آنجا اعتقاد داشتم و همهچيز خوب پيش ميرفت. خلاصه شراكت آغاز شد و من از يك مراجعهكننده تبديل شدم به يك شريك و سرمايهگذار مجموعه،اما بعد از مدتی احساس كردم كارهاي اين كلينيك در چارچوب عقايد من نيست و آنجا به يك تجارتخانه تبديل شد. من دنبال مجموعهاي بودم كه اگر خواهرم يا دوستم وارد آنجا ميشوند همانقدر راضي شوند كه وقتي من خودم به آنجا ميروم. البته اگر فقط به كسب درآمد فكر ميكردم اين قضيه خيلي هم خوب و پولساز بود اما من به پول در آوردن به هر قيمتي اعتقاد ندارم. بنابراين از آن گروه جدا شدم و بهتازگي با يكي از شركاي پزشكم كه انسان محترمي است، قرار شده با هم مجموعه جديدي را مستقل داشته باشيم. خودم كار پوست و زيبايي بلد نيستم البته ديگر تشخيص ميدهم كدام كار صحيح است و كدام كار فقط كاسبي از همين جا اعلام ميكنم هيچ ارتباطي با مجموعه مذكور ندارم… درحال حاضر هيچ همكارياي با هيچ كلينيكي ندارم. سعي ميكنم ايندفعه فعاليت مجموعه كاملا پزشكي و حرفهاي باشد نه بازاري. دنبال يك سرويسدهي درست هستم. من برای پول با آرش ازدواج نکردم!
نیوشا: نكتهاي كه خيلي مرا آزار ميدهد اين است كه ميشنوم ميگويند آرش مرا انتخاب كرده، چون نيوشا ضيغمي بازيگر هستم و من او را انتخاب كردم چون سرمايهگذار فيلم من بوده و براي پول با او ازدواج كردم. آدمها نميدانند كه در زندگيما چه ميگذرد و بهراحتي در مورد ما حرف ميزنند البته منظورم مردم عادي نيست مردم اجتماع ما صادقانه با هنرمندشان برخورد ميكنند و آنها را ميپذيرند و بزرگ ميكنند، دوستشان دارند يا حتي از هنرمند يا ورزشكاري متنفر هستند. حتي كساني كه از من متنفر هستند را دوست دارم و به آنها احترام ميگذارم چون احساس ميكنم نشستهاند و كلي به من فكر كردهاند و به دليلي به تنفر از من رسيدهاند. دلم ميخواهد واقعا آن دليل را بشنوم، شايد خودم متوجه آن نيستم و ديگران آزار ميبينند. درون خودم يك اعتقاد شخصي براي انسان بودن دارم. من «نميتوانم» را درك نميكنم. يعني انسان اصلا نبايد بگويد «نميتوانم». خدا هست و كائنات وجود دارد ولي روح براي انسان نقش خيلي مهمي را بازي ميكند. من هم از كره مريخ نيامدهام و به تواناييهاي خودم ايمان داشتم. پدرم دبير و مادرم كارمند بازرگاني يك كارخانه بود. حتي پدرم اوايل بازيگريام حس خوبي نداشت و بعد كه ديد تا اين حد مصمم هستم به من كمك هم كرد. اما من فقط يك مسئله را در نظر گرفتم «كه من ميتوانم». گناهي كردم كه خودم را نميبخشم
نیوشا: در 22سالگي كاري كردم كه هنوز هم خودم را براي آن سرزنش ميكنم. آن زمان خام بودم و اشتباهي كردم كه هنوز هم خودم را نميبخشم. هرجا مشكلي برايم به وجود بيايد درون خودم ميگويم، حتما دارم چوب آن اشتباه را ميخورم. اين را گفتم كه بگويم ما هر كار نادرستي بكنيم، كائنات صد برابر آن را به ما برميگرداند. اگر يك سيلي به ناحق بزنيم كائنات ضربهاي ميزند كه تا مدتها نميتوانيم از جا بلند شويم. اگر همه ما به اين اعتقاد داشته باشيم، خيلي كارها را انجام نميدهيم. هميشه معتقدم واگذار كردن به خدا خيلي سخت است. وقتي كسي را آزار ميدهيد و ميگويد تو را به خدا واگذار كردم، بايد بترسيم. سعي ميكنم كاري كنم كه شب با رضايت از خودم بخوابم و صبح كه بيدار ميشوم از خودم راضي باشم. همه چيز تاريخ مصرف دارد،حتي ستاره بودن!
نیوشا: مارلون براندو با آن همه عظمت الان كجاست؟ سوپراستاري، تاريخ دارد. حتي عمر و زندگي ما يك زمان محدودي است و بايد فكر كنيم كه بعد از خودمان ميخواهيم چه اثري به يادگار بگذاريم. فقط يك اسم يا يك اثر ماندگار؟ براي همين به كسي كه از من متنفر است احترام ميگذارم. حسادت را دوست ندارم و حس ميكنم حسادت بخشي از انسان است و در همه اديان تاكيد شده كه آن را از خودتان دور كنيد. آدمي كه نميخواهد تلاش كند و گناه عدم توانايي خود را به گردن ديگران مياندازد، سرشار از حسادت ميشود. رسيدن به هرچيزي سخت است، رسيدن به قله يك كوه سختتر است يا قدم زدن در دامنه آن كوه؟ قطعا به بالا رسيدن خيلي تلاش ميخواهد و بايد مسير سختي را بگذراني، كسي نميتواند پول بدهد تا به آن بالا برسد. هركسي ميتواند ستاره باشد. يك خياط ماهر، يك آشپز، يك بازيگر، يك ورزشكار… در هر رشتهاي بايد تلاش كني و ستاره شدن كار راحتي نيست. فردي كه شاخص ميشود خلاقيت داشته و توانسته استعدادهاي خود را پرورش دهد. به راحتي هتكحرمت نكنيم
نیوشا: چندوقتي است متاسفانه اتفاقهاي ناخوشايندي در جامعه هنري ميافتد. لادن طباطبايي چندوقت قبل در برنامه هفت حرف جالبي زد، گفت: من دختر يك خانواده هستم، مادر يك فرزند هستم و نقشهاي مختلفي دارم. براي كارم زحمت كشيدهام و شبانهروز تلاش كردهام. من ناراحت ميشوم هنرمندي مثل لادن بهراحتي از بازيگري خداحافظي ميكند و آب از آب تكان نميخورد. چرا بايد يك هنرمند اين همه رنجيدهخاطر باشد و ما ناراحت نباشيم. كسي ميآيد و به تمام خانمهاي سينماي ايران توهين ميكند. خانمهايي كه يا مادر هستند يا همسر يا فرزند يك خانواده. آيا تهمت زدن و هتك حرمت به اين خانمها به همين راحتي است؟ اين مرا آزار ميدهد و دلم ميشكند. اين اتفاق ميافتد و با يك عذرخواهي حاشيهاي همهچيز تمام ميشود. اين را گفتم كه به اينجا برسم، خانمهاي بازيگر ميآيند و بيانيه ميدهند، اي ايها الناس! ما اگر خانهنشين شديم و كار نميكنيم دليلش اين است كه تن به خيلي چيزها ندادهايم! منظور اين خانمها چه بوده؟ من شرعا همسر يك آدم هستم و شرم دارم از نوشتههاي روي سايتها و خبرها و گاهي دلم نميخواهد آرش بعضي از اين خبرها را بخواند. شرمآور است و دلم ميخواهد بگويم موفقيت ديگران را با بيعرضگيهاي خودمان زيرسؤال نبريم. من و آرش واقعا خوشبختيم
نیوشا: هميشه معتقدم آدم يكبار زندگي ميكند چه لزومي دارد براي خوشايند ديگران به چيزي تظاهر كنم. من ازدواج نميكردم مگر زماني كه فردي را پيدا كنم كه تمام معيارهايي كه دوست دارم را داشته باشد. شغل و درآمد داشتم و زندگيام را ميكردم و ميتوانستم تنهايي زندگي را اداره كنم. اما وقتي با آرش آشنا شدم ديدم او يك همراه است. با هم قدم برميداريم، نه من سد راه او هستم نه او سد راه من. نه قرار است من بار مشكلاتم را روي دوش او بگذارم نه او روي دوش من. نه قرار است من سكوي پرواز او باشم نه او سكوي پرواز من، بنابراين در كنار هم قدم برميداريم و زندگي ما مساوي است. اهدافي براي 10سال آينده داشته و زندگي پويا را دوست داريم. من پرتوقع هستم و به بعد از امروز فكر ميكنم. در هر كاري موفق شدن سخت است
نیوشا: البته كه آدم مضطرب ميشود اما زندگي را براي خودم زهر نميكنم و از لحظههايم لذت ميبرم. يك كوهنورد هم در بين راه زمين ميخورد، شايد پايش پيچ بخورد، خسته و كلافه ميشود اما بازهم به راهش ادامه ميدهد. يك روزي با آقاي مهدويكيا با هم يك مصاحبه مشترك داشتيم؛ شما هم ميدانيد كه نصف پسربچهها دلشان ميخواهد فوتباليست شوند و دختربچهها هم ميخواهند بازيگر شوند اما هيچكس نميداند كه اين حرفهها به همين راحتي به دست نميآيد. همه همان 90دقيقه دويدن و همان چندساعت جلوي دوربين را ميبينند. آقاي مهدويكيا ميگفت من آنقدر تمرين ميكردم و ميدويدم كه از حال ميرفتم و نفس كشيدن برايم سخت ميشد. براي من خيلي جالب بود و كه فوتباليست شدن اين همه سخت است. شايد آقاي مهدويكيا هم نميدانست كه بازيگر شدن چقدر سخت است. حتي يك زندگي خوب داشتن هم سخت است. از لحظه لذت ميبريم
نیوشا: اميدوار هستم. به خاطر نداشتههايم خودم را عذاب نميدهم و معتقدم دست بالاي دست زياد است. شايد اوايل آرش جا ميخورد، او درك ميكند كه من هم مثل بقیه آدمها هستم، گريه ميكنم، خسته ميشوم و هميشه مثل جلوي دوربين در كمال سلامت و شادابي نيستم. اعتقاد دارم اگر يك زن در اوج قدرت هم كه باشد، حتي رئيسجمهور يك مملكت هم باشد باز هم نياز دارد كه به كسي تكيه كند. قبول كردم كه آرش قويتر از من است و به او تكيه كردم. او قطعا از من قويتر است و از درون به اين معتقدم. من يك زن هستم و قرار نيست يك زن كه به قدرت ميرسد و موفق ميشود، مرد شود. بايد يك زن قوي باشم. من اداي مردها را در نميآورم براي همين به مشكل برنميخوريم. اگر راه بروم و بگويم من نيوشا ضيغمي هستم، قطعا او هم اعتراض ميكند و ميگويد هستي كه هستي… مثلا يك زن با يك سوپراستار مرد ازدواج كند و هر روز بشنود كه من ستاره هستم من… اين من! من! اصولا ريشه هر خانهاي را نابود ميكند… اگر من شكست بخورم آرش هم شكست خورده پس ديگر نميگويم من… ما موفق هستيم و از لحظه لذت ميبريم. به تغيير دادن هم فكر نكنيم
نیوشا: اين روزها گفتم كه شايعه اختلاف ما هم هست. هر آدمي در زندگي مشترك اختلاف دارد، اما بايد گفتوگو كرد و اختلافات را كنار گذاشت. 2تا خواهر كه با هم همخون هستند هم گاهي عقايد مشترك ندارند و اختلاف پيدا ميكنند. هر فردي معياري در زندگي دارد، من صادقانه انتخاب درستي كردم و حالا پاي آن هم هستم. همهچيز را همانطور كه هست ببينيم و بپذيريم و به تغيير دادن آدمها فكر نكنيم. آدمها تا 7سالگي شكل ميگيرند و موقع انتخاب بايد دقت كني و اولويتها را درنظر بگيري و با خودت صادق باشي… من هم خانه داری میکنم
نیوشا: ما حاشيه امني براي خودمان تعريف كرديم. در هر جاي دنيا دوروبر هنرمندها حرف هست و براي مردم حاشيه اين افراد مطرح، جالب است. اين قسمت زرد را دوست ندارم و معتقدم با رفتارمان از حاشيه دوري ميكنيم. من همسر مردي هستم و اين نقش را پذيرفتم. آرش هم مرا در همين جايگاه پذيرفته ولي زماني كه سركار نيستم، من هم ظرف ميشويم و لباسهاي آرش را اتو ميكنم، غذا درست ميكنم و مهمان دعوت ميكنم. انجام كارهاي خانه هم لذت دارد من هم خانهداری میکنم مگر اشکالی دارد. نيوشا واقعا معصوم است
آرش: دقيقا! ما خوشبخت هستيم و پشت پردهاي وجود ندارد. اميدوارم من سنتشكني كرده و ثابت كنم زندگي سينمايي ميتواند دوام داشته باشد. هرچه با سختيهاي هنر آشنا ميشوم، صبورتر و پختهتر ميشوم. تجربه سينما را در اين 2، 3سال كسب كردم و هنوز درحال كسب تجربههاي جديد هستم. آدم به اين ترتيب بزرگ ميشود من هم شنيدم كه ميگويند من نيوشا را به خاطر ستاره بودن انتخاب كردم، ذهنيتي از نيوشا داشتم كه بعد از ازدواج ديدم او از تصور من خيلي هم بهتر است. معصوميت و خوبي نيوشا، درست مثل صورتش است. كار من بازار است و ما هنوز به رسوم كاسبي معتقد هستيم. در بازار اگر كسي دچار مشكل شود، بزرگان زير پروبال او را ميگيرند و همه مرام و معرفت دارند اما مشكل سينما اين است كه آدمها به هم بيمحبت هستند. در صورتيكه هنر با احساس توام است! توقع آدم از هنرمندها خيلي بيشتر از اينهاست چون آنها با روح و احساس كار ميكنند اما در بازار روح و معرفت انگار بيشتر حكمفرماست. اي كاش سينما هم بزرگتر و ريشسفيدي داشت، بزرگتري كه حرمت داشت. در سينما همه من هستند و به سفت كردن جايگاه خود فكر ميكنند. تاييد من براي نيوشا خيلي مهم است
آرش: نيوشا اگر در روز هزارتا تائيد هم بگيرد و همه دنيا از او تعريف كنند، تائيد و تعريف من برايش جايگاه ويژهاي دارد. نيوشا: دقيقا همينطور است. تحسين جامعه و مردم با تحسين آرش زمين تا آسمان متفاوت است. آدمهايي كه در خانه و روابط شخصي تامين نباشند، درزندگي حرفهاي موفق نيستند و رفتارهاي غيرعادي دارند. اگر در خانه تائيد شوي و در جامعه خيلي دچار مشكل نميشوي كه در خانه خلاء عاطفي داشته باشي. استار بودن يك عمر دارد پس مهمترين قضيه همين تامين عاطفه از طرف همسر و خانواده است. همه خستگيهاي روزانهام با جمله دوستت دارم آرش از بين ميرود. اگر روزي همه داشتههاي امروزم را نداشته باشم، تكيهگاهم، يعني آرش به من آرامش ميدهد… حرمت خانواده برايم خيلي زياد است… آرش: من تمام انرژيام از خانه است. اگر همسرم خسته و غمگين باشد من هم همان مود را ميگيرم. اينكه ميگويند هنرمندها مودياند، نه، همه آدمها اينطور هستند. شايد هنرمندها حساستر هستند. چارچوبي كه سلامت باشد و تكليف زندگياش معلوم باشد به او كمك ميكند. نيوشا: خب، نوسانات دلار مود آرش را هم عوض ميكند و من تحمل ميكنم. (صداي خنده) آرش: مرداني كه تجارت ميكنند به نظرم در خط مقدم جبهه هستند و اميدوارم ايرانيها در همهجا موفق باشند. سربلندي ايران، آرزوي من است. اين روزها در حال جنگ هستيم و اين بحرانها همه ما را درگير كرده است. قديمها جنگ با زور بازو بود اما امروز همه در اين جنگ حضور دارند. اميدوارم براي ايران بجنگيم و سربلند باشيم. نظرات شما عزیزان:
هرچیروكه بیشترازهمه میخوای3بارتكراركن،بعدآیه زیروبخون:بسم الله الرحمن الرحیم لاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم،این پیاموبه9نفربرست آرزوت قبول میشه،باورنمیكردم واقعاقبول میشه اگرپاك كنی ونفرستی خداآرزوتوقبول نمیكنه ساعتتونگاه كن،9دقیقه بعدیه اتفاق میفته كه خوشحال میشی
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |